منوی اصلی


نویسندگان


لینک دوستان

ابزار وبلاگ

خرید لایسنس نود32

ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان raha و آدرس parastoomosad.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 611
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1

آرشیو ماهانه


پیوند های روزانه


لوگوی ما

پرستوی مهاجر


لوگوی دوستان



گفتوگو با خدا

چهار شنبه 31 خرداد 1391

خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی

در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید

خداوند خندید و گفت: وقت من بینهایت است

در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی

پرسیدم:چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟

خداوند پاسخ داد:کودکیشان...این که آن ها از کودکیشان خسته می

شوند عجله دارند که بزرگ شوند که بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو می کنند که کودک باشند

این که آن ها سلامتی خود را از دست می دهند تا پولی به دست آورند وبعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را بازجویند

این که با اضطراب به آینده نگرند و حال را فراموش می کنند و بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده

این که اغلب آن ها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند

دستان خدا دستانم را گرفت

برای مدتی سکوت کردیم

من دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر می خواهید کدام درس زندگی را فرزندانتان بیاموزند؟

خداوند گفت:بیاموزند که آن ها نمی توانند کسی را وادار کنند که دوستشان بدارد

کاری که آن ها می توانند بکنند این است که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند

بیاموزند درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند

بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم ایجاد کنیم اما سال ها طول می کشد تا آن زخم ها را التیام بخشیم

بیاموزند که ثروتمندت کسی نیست که بیشترین ها را دارد کسی است که به کمترین ها نیاز دارد

بیاموزند که آدم هایی هستند که آن ها را دوست دارند فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند

بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند

بیاموزند که کافی نیست آن ها دیگران را ببخشایند بلکه آن ها باید خود را نیز ببخشایند

من با خضوع گفتم:از شما به خاطر این گفت و گو متشکرم آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند

خداوند لبخند زد و گفت:فقط این که بدانند من اینجا هستم.



نوشته شده توسط parastoo mosaed در ساعت 11:38



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید
parastoo.mosaed@yahoo.com


مطالب پیشین

داستان کوتاه
گفتوگو با خدا
جووووووووووووووووووک
عشق بی ارزش
پرستو خبر از بهار می دهد
معما
شعر سیب




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by parastoomosad